ای زیبای خفته ی من! کی چشمان پررنجت را میگشایی؟ کی چهره ی خونین خود را میشویی؟ دستان سردت را در دست دارم و بر چهره ی ماتم زده و بی روحت بوسه میزنم! برخیز که من چشم براهم! برخیز و بنگر پسرهای دلیر و جوانمردت را به بند کشیدند. برخیز که نسل ایرانی رو به انقراض است!
برخی از فرزندانت از ناامیدی به اغوش بیگانه پناهنده میشوند تا گرمی را حس کنند اما نمیدانند سرد ، بیروح و بدون هویت جان میبازند!
اما برخی به بازگشتت امیدوارند. انهادر اغوش تو خفته اند.
ای وطن سرد و خونین من! تمام وجودم اتشفشانیست در حال فوران! اتشفشانی خاموش ناپذیر! تو را در اغوش میفشارم و گدازه های گرمم را به پای تو میریزم! گویی نبضت یخ زده! اتشفشان قلبم را به تو هدیه میدهم تا بار دیگر گرمی بخش جهان گردی! جوهرم خشک و کاغذم پاره است اما با تار این دل شکسته برایت مینوازم!
برخیز و با من بخوان ان اواز دیرینه ، ان سرود سپندینه[مقدس] که ایران است جهان را نهادینه
برچسب ها : زيباي خفته,