منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
درباره

بـا تـوگـويـم ميهنــم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم آسمـانـت را پُـلِ پـروازِ سُنبـل مـی کنـم در سـرِ پيـری جـوان مـی گـردمـی همچـون بهـار کـوچـه بـاغـت را پـر از آواز بلبـل مـی کنـم جـاودانـه ميهنـم اين بـار هـم مـی سـازمـت چون درفـش کـاويـان هر جای می افرازمت همچـو رستـم می کَـنم ديـو پليـدی را ز جـای چـون فـريـدون شـوکـت ديـريـنه می پـردازمت با تـو مـام ميهنـم ديـرينه پيمـان می کنـم گـر که ايـرانـم نبـاشـد، تـرک ايـن جـان می کنم همچـو آرش بر پَـرِ البـرز جـان بـر کَـف بـه پـای کوهسـاران را پُـر از آواز ايــران می کنم بـا تـو گـويـم ميهنـم اين بـار هـم گـل می کنم با تـو گـويـم ميهنم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
ایران جاویدان

===============================

شنیــده بودم که “خاک سرد است”
ایـــن روزها اما انگار آنقـــدر هوا ســـرد است،
که زنــده زنــده فراموش می کنیــم یکدیگـــر را

===============================

فراموش کردنت برایم مثل آب خوردن بود
از همان آب هایی که می پرد توی گلو و سالها سرفه میکنیم !

===============================

هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن …
به هر حال دارم فراموش می کنم فراموش شدنم را …

===============================

ماههاست فراموشش کرده ام ؛
خاطراتش را هم … !
ولی نمی دانم دستانم چرا هنوز به نوشتن نامش
ذوق میکنند !

===============================

نامت را
خاطراتت را
بوسه هایت را
و لمس حس بودنت را
همه و همه را به دست سرد باد سپردم
یادم تو را فراموش…

===============================

برایم مهم نیست چه میشـود؛
به همــــه ی باورهایم سوگنـد
هیچ چیـزی برایـم مهـم نیســت!
فراموشــت نمیکنـــم
یک کــلام
و این یعنـی
نهایــت خوشـبختی!!

===============================

در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد
در یک ساعت می شه یک نفر رو دوست داشت
و در یک روز فقط یک روز می شه عاشق شد
ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد . . .

===============================

فراموش کردن تو هنر میخواهد و من بی هنرترین انسانم

===============================

تمام سپاس من از کسی است که به من نیاز نداشت؛ اما فراموشم نکرد…

===============================

بـه خـــــودم قــول میدهـــــم کــــه فــــــــراموشــــت کـــــــنم
وقـــتی صـــبــح میشـــــــود تــو را کـه نـه …
ولــــــی !
قــــــــولم را فـــــــرامـــوش میکــــــنم!!!




برچسب ها : اس ام اس فراموشی, پیامک سرا,

موضوع :
پیامک های خیانت ,  , 

میخواهم به یاد آوری چقدر به هم نزدیک هستیم
حتی با وجود فرسنگها فاصله چقدر به من نزدیکی
میخواهم بدانی در این روز بزرگ سپندارمذگان به تو فکر میکنم

 

می دانی که من هر روز ،

با تو بودن را جشن می گیرم.

خواهشی از تو دارم…

بیا عشق مان را “سپندار مذگان ” هم جشن بگیریم.

 

عزیزم با تو هر روز روز عشق است

سپندار مذگان روز عشق ایرانی بر تو مبارک

 

اسپندارمذگان خجسته باد دوست من این دوستی برای من همانند گنج است و بهترین شادی ها را به من هدیه میدهد

 

هیچ چیز تو را ناراحت نکند فقط شادی ها تو را احاطه کند دوستانت عاشقت باشند لطف خدا با تو باشد

اینها آرزوهایم برای تو در روز سپندارمذگان است

 




برچسب ها : اس ام اس سپندارمذگان, پیامک سرا,

موضوع :
پیامک سرا ,  , 

اگر در جریان رودخانه صبرت ضعیف باشد ، هر تکه چوبی ، مانع عظیمی

بر سر راهت خواهد شد . . .

.

.

.

آن که امروز را از دست میدهد فردا را نخواهد یافت ، هیچ روزی از امروز با ارزش تر نیست




برچسب ها : اس ام اس فلسفی, پیامک سرا,

موضوع :
پیامک های فلسفی ,  , 

ای همه شعر و حکایت
ای بزرگ ای بی نهایت

ای همه دار و ندارم
اعتبارم ای ولایت

گریه هام تو خنده هام تو
گفتنم تو خواستنم تو

وقت زادن پیرهنم تو
وقه مردن کفنم تو
..........

پیش تو دریا حقیره
حتی این دنیا حقیره

کی میتونه از تو باشه
ولی دور از بو بمیره .......؟




برچسب ها : ای ایران, اشعاری درباره ایران , سروده های ملی,

وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن
وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت
وطن یعنی گذشته، حال، فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا ، یعنی ایـران




برچسب ها : اشعاری درباره ایران , سسروده های ملی,

موضوع :
سروده هاي ملي  ,  , 

درودی به مستیﹺ پروانه ها

به گرمیﹺآغوشﹺ آلاله ها

به رقصﹺکبوتر، به فصلﹺبهار

درودی به رویا،به شب هایﹺتار

درود ای تبسم،درود ای امید

درودی به آن یاس هایﹺسپید

درودی به گرمی، به دوریﹺ مهتاب

به شرقﹺسپیده،به خورشیدﹺناب

درودی به باران و برف وتگرگ

به شادی و لبخند و سبزیﹺ برگ

درودی به صحرا به کوه و به دریا

به عرش وبه اعلا ٬به امروز و فردا

درودی به آن، سرزمین های دور

درودی به وصل و٬ به آوا ونور

درودی به خلقت، به سیمایﹺیار

به سهراب ورستم٬ به اسفندیار

درود ای دلیرانﹺایران زمین

درود ای شهیدان این سرزمین

درودی به مستیﹺپروانه ها

به گرمیﹺآغوشﹺآلاله ها

درود ای جوانانﹺ  ایرانﹺپاک

سرو ها، صخره هایﹺسینه چاک

درودی به آن نام ها٬ اسطوره ها

به    آن  سربدارانﹺ    بی ادعا

درود  ای   سوارانﹺ    بادﹺصبا

پیام آوران ﹺ  پاکﹺ       روحﹺخدا

درودی به ایران٬ به اشعارﹺپیران

به سعدی به حافظ، به ایمان و عرفان

درودی به شیرانﹺایران زمین

به نیکان ، به مردانﹺاین سرزمین

درودی به ایران ٬به خاکﹺدلیران

به ایران و ایران٬ به ایثار یاران

درودی به مستیﹺپروانه ها

به گرمیﹺآغوش آلاله ها




برچسب ها : درود به ایرانی, اشعاری درباره ایران,

موضوع :
سروده هاي ملي  ,  , 

وطن یعنی همه آب و همه خاک وطن یعنی همه عشق و همه پاک
به گاه شیرخواری گاهواره به روز و درد پیری ، عین چاره
وطن یعنی پدر ، مادر ، نیاکان به خون و خاک بستن عهد و پیمان
وطن یعنی هویت ، اصل ، ریشه سرآغاز و سرانجام همیشه
وطن یعنی محبت ، مهربانی نثار هر که دانی و ندانی
وطن یعنی نگاه هموطن دوست هر آنجایی که دانی هموطن اوست
وطن یعنی قرار بیقراری پرستاری ، کمک ، بیمارداری
وطن یعنی هوای کوچه ی یار در آن کو دل شکستن های بسیار
نگاهی زیرچشمی ، عاشقانه به کوچه آمدن با هر بهانه
وطن یعنی غم همسایه خوردن وطن یعنی دل همسایه بردن
وطن یعنی زلال چشمه ی پاک وطن یعنی درخت ریشه در خاک
ستیغ و صخره و دریا و هامون ارس ، زاینده رود ، اروند ، کارون
دنا ، الوند ، کرکس ، تاق بستان هزار و قافلانکوه و پلنگان
وطن یعنی بلندای دماوند شکیبا ، دل در آتش ، پای در بند
وطن یعنی شکوه اشترانکوه به دریای گهر استاده نستوه
وطن یعنی سهند صخره پیکر ستیغ سینه در سنگ تمندر
وطن یعنی وطن استان به استان خراسان ، سیستان ، سمنان ، لرستان
کویر لوت ، کرمان ، یزد ، ساری سپاهان ، هگمتانه ، بختیاری
طبس ، بوشهر ، کردستان ، مریوان دو آذربایجان ، ایلام گیلان
اراک ، فارس ، خوزستان و تهران بلوچستان و هرمزگان و زنجان
وطن یعنی سرای ترک با پارس وطن یعنی خلیج تا ابد فارس
بهشتی چشم را گسترده در پیش ابوموسی و مینو ، هرمز و کیش
وطن یعنی همه سازندگی ها رهایی از تمام بندگی ها
بریدن دست غیر از گردن نفت صلای صبح ملی نفت
وطن یعنی ز هر ایل و تباری وطن را پاسبانی ، پاسداری
وطن یعنی دلیر و گرد با هم وطن یعنی بلوچ و کرد با هم
وطن یعنی سواران و سواری لر و کرد و یموت و بختیاری
همه یک جان و یک دل بودن ما به دامان وطن آسودن ما
وطن یعنی دلی از عشق لبریز گره باف ظریف فرش تبریز
وطن یعنی هنر یعنی سپاهان حریر دستباف فرش کاشان
وطن یعنی کتیبه در دل سنگ تمدن ، دین ، هنر ، تاریخ ، فرهنگ
وطن یعنی همه نیک و بهنجار چه پندار و چه گفتار و چه کردار
وطن یعنی شب رحمت ، شب قدر شب جوشن ، شب روشن ، شب بدر
وطن یعنی هم از دور و هم از دیر سده ، نوروز ، یلدا ، مهرگان ، تیر
وطن یعنی جلال مانده جاوید ستون و سر ستون تخت جمشید
هزاران نقش و خط مانده در یاد صبا ، کلهر ، کمال الملک ، بهزاد
نکیسا ، باربد ، افسانه و چنگ سرود تیشه ی فرهاد در سنگ
سر و سرمایه های سرفرازی ابوریحان و خوارزمی و رازی
به اوج علم و دانش رهنوردی ابونصر ، ابن سینا ، سهروردی
به بحر عشق و عرفان ناخدایی عراقی ، رودکی ، جامی ، سنایی
وطن یعنی به فرهنگ آشنایی در لفظ دری را دهخدایی
وطن یعنی جهانی در دل جام وطن یعنی رباعیات خیام
وطن یعنی همه شیرین کلامی عفاف عشق در شعر نظامی
وطن یعنی نگاه مولوی سوز حضور نور در شمس شب و روز
وطن یعنی پیام پند سعدی زبان پیوسته در پیوند سعدی
وطن یعنی هوا و حال حافظ شکوه باور اندر فال حافظ
وطن یعنی تبیره ، دمدمه ، کوس طلوع آفتاب شعر از طوس
وطن یعنی شب شهنامه خواندن سخن چون رستم از سهراب راندن
وطن یعنی رهایی زآتش و خون خورش کاوه و خشم فریدون
وطن یعنی زبان حال سیمرغ حدیث یال زال و بال سیمرغ
وطن یعنی امید نا امیدان خروش و ویله گرد آفرینان
وطن یعنی لگام و زین و مهمیز سواران قران و رخش و شبدیز
وطن یعنی گرامی مرز تا مرز وطن یعنی حریم گیو و گودرز
وطن یعنی دل و دستی در آتش روان و تن ، کمان و تیر آرش
وطن یعنی شبح یعنی شبیخون وطن یعنی جلال الدین و جیحون
وطن یعنی به دشمن راه بستن به اوج آریو برزن نشستن
وطن یعنی دو دست از جان کشیدن به تنگستان و دشتستان رسیدن
زمین شستن ز استبداد و از کین به خون گرم در گرمابه ی فین
وطن یعنی گذشته ، حال ، فردا تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران وطن یعنی همین جا ، یعنی ایران

 




برچسب ها : وطن یعنی, اشعاری درباره ایران , سسروده های ملی,

ای کویر تو بهشت جان من

عشق جاویدان من ایران من

ای ز تو هستی گرفته ریشه ام

نیست جز اندیشه ات اندیشه ام

آرشی داری به تیر انداختن

دست بهرامی به شیر انداختن

کاوه آهنگری ضحاک کش

پتک دشمن افکنی ناپاک کش

رخشی و رستم بر او پا در رکاب

تا نبیند دشمنت هرگز به خواب

مرزداران دلیرت جان به کف

سرفرازان سپاهت صف به صف

خون به دل کردند دشت و نهر را

باز گرداندند خرمشهر را

ای وطن ای مادر ایران من

مادر اجداد و فرزندان من

خانه من بانه من توس من

هر وجب از خاک تو ناموس من

ای دریغ از تو که ویران بینمت

بیشه را خالی ز شیران بینمت

خاک تو گر نیست جان من مباد

زنده در این بوم و بر یک تن مباد




برچسب ها : ای وطن, ایران, اشعاری درباره ایران,

موضوع :
سروده هاي ملي  ,  , 

من ایرانیم عشق من این بود

که مهر وطن بهر من دین بود

ببوسم من این خاک پاک وطن

که پاینده شد نام ایران من

همین افتخارم اهوراییم

قلم قاصر از شور و شیداییم

چو این مملکت ملک شیران بود

سلاح من این نام ایران بود

نیازم به میراث ایران من

همان تخت جمشید دشمن شکن

همان قصر پر شوکت و با وقار

همان ملک شاهان با اقتدار

نیازم به فردوسی باخرد

خرد تا ابد نام او می برد

بود افتخارم که ایران زمین

شده مهد رستم یل بی قرین

همان پهلوان دلیر و نژند

بمیرد که ایران نیابد گزند

اگر وارث آن یلان گشته ایم

اگر دل به این مملکت بسته ایم

بسازیم ایران فخر زمان

یه یاری یزدان و ایرانیان




برچسب ها : من ایرانیم, اشعاری درباره ایران, ایران,

موضوع :
سروده هاي ملي  ,  , 

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست

این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختـــــــــــر چشم آبی گیسوی طلایی
طناز سیه چشــــــــــم چو معشوقه من نیست
آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت
هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان
موجی است که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست
آواره ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست
آوارگی وخانه به دوشی چه بلاییست
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست.
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست.
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست.
هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ
چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست
این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست
این شهرعظیم است ولی شهرغریب است
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست




موضوع :
سروده هاي ملي  ,  , 

ای خطه ایران مهین ، ای وطنم
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من
آبی قلب تو خلیج فارس و هرمز
سینه به سینه ات سلسله کوه البرز
وسعت نام تو ، وسعت نام خورشید
جلوه ی خاک تو ، قرمز و سبز و سپید
این نه منم من ، نه من منم من
ذره خاک وطنم من
ایران خاک دلیران ، ایران غرش شیران
ایران همیشه جاویدان
شبنمی از جنگل شمال ، ایرانی
دیده به دریایی از کمال ، ایرانی
محو جمیلی از آن جمال ، ایرانی
ایرانی پهلوان ، ایرانی مهربان ، ایران وطن من
ایرانی قهرمان ، ایرانی پهلوان
از ارس تا خلیج وطن من
خون سیاوش ، کمان آرش
مهد شهیدان ، غرور آتش
خانه ایمان به لطف یزدان
ایران خاک دلیران ، ایران غرش شیران
ایران همیشه جاویدان
رستم و سهراب قصه ها ، ایرانی
شیرین و فرهاد عاشقا ، ایرانی
اهل وفا صلح و صفا ، ایرانی
ایرانی مهربان ، ایرانی قهرمان
ایـــــــــــــــران ، وطــــــــــــــــــن من
این نه منم من ، نه من منم من
ذره خاک وطنم من
ایران خاک دلیران ، ایران غرش شیران ایـــــــــــــــران همیشه جاویدان




موضوع :
سروده هاي ملي  ,  , 

جلال الدین محمد در ششم ربیع الاول سال 604 هجری (قرن هفتم) در شهر بلخ دیده به جهان گشود، ایشان اجدادش همه اهل خراسان بوده‌اند. پدرش نیز محمد نام داشته سلطان العلماء خوانده می‌شد و به بهاءالدین ولدبن ولد مشهور، پدرش مردی سخنور بوده، مردم بلخ علاقه فراوانی بر او داشته که ظاهرا همان وابستگی مردم به بهاء ولد سبب ایجاد ترس در محمد خوارزمشاه گردیده است. که در نتیجه آن، مهاجرت بهاءالدین ولد به قونیه گردید. اما از بدشناسی در آنجا نیز تحت مخالت امام فخررازی که فردی بانفوذ در دربار خوارزمشاه بود قرار گرفت.

 

القاب وی

با لقبهای خداوندگار، مولانا، مولوی، ملّای روم و گاهی با تخلص خاموش در میان فارس زبانان شهرت یافته است.

 

مسافرتهای وی

جلال الدین محمد در سفر زیارتی که پدرش از بلخ به آن عازم گردید پدرش را همراهی نمود، در طی این سفر در شهر نیشابور همراه پدرش به دیدار

شیخ فریدالدین عطار عارف و شاعر شتافت. ظاهرا شیخ فریدالدین سفارش مولوی را در همان کودکیش (6 سالکی یا 13 سالگی ) به پدر نمود. در این سفر حج علاوه بر نیشابور در بغداد نیز مدتی رحل اقامت گزید و ظاهرا به خاطر فتنه تاتار از بازگشت به وطن منصرف گردیده و بهاء الدین ولد در آسیای صغیر ساکن شد. اما پس از مدتی براساس دعوت علاء الدین کیقباد به شهر قونینه بازگشت.

 

ازدواج وی

جلال الدین محمد در هجده سالگی با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج نمود که حاصل این ازدواج سه پسر و یک دختر بود. پس از فوت پدرش بهاء ولد راه پدر را ادامه داده و به

هدایت و ارشاد مردم عمر خود را سپری نمود.

 

سفر برای تحصیلات تکمیلی

مولوی در عین حالی که مردم را تربیت می‌نمود از خودش نیز غافل نبوده تا جایی که وقتی موفق به دیدار

محقق ترمذی گردید خود را شاگرد او کرده از تعلیمات و ارشادات او نهایت بهره‌ها را برده و علی الظاهر و به تشویق همین استادش برای تکمیل معلوماتش رنج سفر به حلب را برخود آسان نموه و عازم شهر حلب گردید. ایشان در شهر حلب علم فقه را از کمال الدین عدیم فرا گرفت و پس از مدتی که به شهر دمشق رفت از دیدار با

محی الدین عربی، عارف و متفکر زمانش نیز کمال استفاده‌ها را برده و از آنجا عازم شهر قونیه گردیده و بنابه درخواست سید برهان الدین طریق ریاضت را در پیش گرفت. پس از مرگ محقق ترمذی به مدت 5 سال مدرس

علوم دینی گردید که نتیجه آن تربیت چهارصد شاگرد می‌باشد.

 

داستان آشنایی با شمس

وی همچنانکه گفتیم یک لحظه از تربیت خود غافل نبوده، تاریخ اینچنین می‌نویسد که روزی شمس وارد مجلس مولانا می‌شود. در حالی که مولانا در کنارش چند کتاب وجود داشت. شمس از او می‌پرسد این که اینها چیست؟ مولانا جواب می‌دهد قیل و قال است. شمس می‌گوید و ترا با اینها چه کار است و کتابها را برداشته در داخل حوضی که در آن نزدیکی قرار داشت می‌اندازد. مولانا با ناراحتی می‌گوید ای درویش چه کار کردی برخی از اینها کتابها از پدرم رسیده بوده و نسخه منحصر بفرد می‌باشد. و دیگر پیدا نمی‌شود؛ شمس تبریزی در این حالت دست به آب برده و کتابها را یک یک از آب بیرون می‌کشد بدون اینکه آثاری از آب در کتابها مانده باشد. مولانا با تعجب می‌پرسد این چه سرّی است؟ شمس جواب می‌دهد این ذوق وحال است که ترا از آن خبری نیست. از این ساعت است که حال مولانا تغییر یافته و به شوریدگی روی می‌نهد و درس و بحث را کناری نهاده و شبانه روز در رکاب شمس تبریزی به خدمت می‌ایستد. و به قول استاد شفیعی کدکنی تولدی دوباره می‌یابد.

هر چند که مولوی در طول زندگی شصت و هشت ساله خود با بزرگانی همچون محقق ترمذی،

شیخ عطار، کمال الدین عدیم و محی الدین عربی حشر و نشرهایی داشته و از هر کدام توشه‌ای براندوخته ولی هیچکدام از آنها مثل

شمس تبریزی در زندگیش تاثیر گذار نبوده تا جائیکه رابطه‌اش با او شاید از حد تعلیم و تعلم بسی بالاتر رفته و یک رابطه عاشقانه گردیده چنانکه پس از آشنایی با شمس، خود را اسیر دست و پا بسته شمس دیده است.

پس از غیبت شمس از زندگی مولانا، با صلاح الدین زرکوب دمخور گردید، الفت او با این عارف ساده دل، سبب حسادت عده‌ای گردید. پس از مرگ صلاح الدین، حسان الدین چلبی را به عنوان یار صمیمی خود برگزید. که نتیجه همنشینی مولوی با حسام الدین،

مثنوی معنوی گردیده که حاصل لحظه‌هایی از همصحبتی با حسام‌الدین می‌باشد. علاوه بر کتاب فوق ایشان دارای آثار منظوم و منثور دیگری نیز می‌باشند که در زیر به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌شود:

آثار مولانا

  • مثنوی معنوی که به زبان فارسی می باشد.
  • غزلیات شمس، غزلیاتی است که مولانا به نام مراد خود شمس سروده است.
  • رباعیات: حاصل اندیشه‌های مولاناست.
  • فیه ما فیه: که به نثر می‌باشد و حاوی تقریرات مولانا است که گاه در پاسخ پرسشی است و زمانی خطاب به شخص معین.
  • مکاتیب: حاصل نامه‌های مولاناست.
  •  

  • مجالس سبعه: سخنانی است که مولانا در منبر ایراد فرموده است.

بالاخره روح ناآرام جلاالدین محمد مولوی در غروب خورشید روز یکشنبه پنجم جمادی الاخر سال 672 هـ قمری بر اثر بیماری ناگهانی که طبیبان از درمان آن عاجز گشتند به دیار باقی شتافت. 





موضوع :
مولانا ,  , 

 

 

پیامک های خواندنی بینندگان شبکه الجزیره درباره ایران

دیپلماسی - پخش مستقیم یک سمینار درباره روابط ایران با کشورهای غربی همراه با نظرات غالبا مثبت بینندگان شبکه الجزیره بود.

در پی پخش مستقیم سمینار "ایران و کشورهای عربی بازنگری در تاریخ و سیاست " توسط شبکه ماهواره الجزیرة مباشر،‌ این شبکه طبق روال گذشته خود اقدام به زیرنویس کردن پیامک های بینندگان که به نوعی نظرسنجی عمومی درباره این سمینار است کرد که خواندن برخی از آن ها جالب توجه است.

به گزارش خبرآنلاین،‌ بخش عمده این پیامک ها در حمایت از ایران و دعوت به الگوگیری از آن کردند که تعدادی از آن ها را باهم می خوانیم:

نگاه به ایران باید مبتنی بر یک تعامل استراتژیک باشد/ برنامه هسته ای ایران یک پروژه ملی و شرافتمندانه است / ایران قدرتمندترین کشور خاورمیانه است / قدرت ایران قدرت عرب ها و مسلمانان است / ایران امید امت اسلامی است / چه کسی به جز ایران از فلسطین پشتیبانی می کند / ایرانی ها سفارت اسرائیل را تبدیل به سفارت فلسطین کردند و ما ؟! / ایران به داد فلسطین رسید و حکام تماشاگر هستند/ ضرورت جغرافیا و تاریخ ما را به ایجاد یک پیمان عربی ایرانی فرامی خواند.

در ادامه این پیامک های که همگی با اسم فرستنده های آن ها روی صفحه نمایش داده می شوند آمد:

ای کاش مصر و ایران به توافق برسند / اسرائیل و آمریکا دو روی یک سکه هستند و ایران نماد مقاومت / ای عرب ها بدانید که ایران هم پیمان و یاور سوریه،‌حزب الله و حماس است / ایران و سوریه پناهگاه عرب ها / ایران و ترکیه دو کشور مسلمان و همسایه هستند و باید با آن ها تعامل کرد / ایران و ترکیه روحیه انقلابی گری را در میان امت بیدار کردند.

این سمینار دو روزه با همت مرکز استراتژیک تحقیقات و پژوهش‌های عربی در دوحه با هدف بررسی روابط کشورهای عربی منطقه با ایران با حضور اندیشمندان و کارشناسان "حمد بن عبدالعزیز الکواری "، وزیر فرهنگ و هنر قطر،‌ "عزمی بشاره "‌ نماینده سابق کنست رژیم صهیونیستی،‌ "فهمی هویدی "، کارشناس و نویسنده مطرح مصری و "طلال عتریسی "، تحلیل گر لبنانی مسائل خاورمیانه برگزار شد.

/



الکس جووی" کارگردان جوان بریتانیائی قصد دارد فیلمی درباره کورش کبیر پادشاه امپراتوری ایران و بنیانگذار سلسله هخامنشیان که قلمرو حکومتش از هند تا آسیای صغیر و دریای مدیترانه گسترده بود، بسازد.
.........

به یقین می توان گفت درمیان شخصیت های ایرانی پیش از اسلام، پس از زردشت، کورش شناخته ترین ایشان در بین غربی ها می باشد. بیشتر اطلاعات راجع به این شخصیت تاریخی که در میان غربی ها به بشردوستی و نیکوکاری شهره است، نشات گرفته از دو منبع معتبر یعنی کتاب مقدس یهودیان، تورات، و دیگری تاریخ هرودوت است که در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح نوشته شده است. از او به عنوان اولین کسی که در تاریخ قوانین حقوق بشر را وضع کرده است نام برده می شود.

کورش به عنوان اولین پادشاه پارس، بعد از شکست مادها، سلسله هخامنشیان را بنیاد نهاد. طبق روایاتی که در کتاب عهد عتیق آمده است، کوروش به کمک خداوند بابل را فتح و یهودیان آنجا را که در اسارت هستند آزاد می کند و به آنها اجازه می دهد دوباره به بیت المقدس بازگردند.

 

 





عادل ‌شاه افشار (مرگ۱۱۲۷) دومین پادشاه دودمان افشاریه ایران بود. وی برادرزاده نادرشاه بود و پس از قتل وی در قوچان بیشتر فرزندان نادر، از جمله رضاقلی میرزاو نصراللّه میرزا را به قتل رساند. تنها شاهرخ میرزا، فرزند رضاقلی را به قتل نرساند.

عادل‌شاه افشار که از ۱۱۲۶تا ۱۱۲۷خورشیدی (۱ سال) پادشاهی کرد، جانشین نادرشاه افشار بود. عادل‌شاه فرزند ابراهیم‌خان(برادر نادر) بود. گفته شده است که آقا محمدخان قاجار به دست وی مقطوع النسل شده است.




برچسب ها : عادل شاه افشار,

موضوع :
چهره هاي ماندگار ايران ,  , 


دریافت کد رتبه جهانی سایت و وبلاگ